تا خدا هست به غم وعده ی این خانه مده . . . !
تنها جايي که حجاب داشت هنگام نماز خواندن بود.گويا تنها کسي که به او محرم نبود خداوند بود

می دونی قشنگی زندگی به چیه؟ به اینه که خودت بی خبر باشی و یه وجود دیگه برای تو با خدا راز و نیاز

اینجا سرزمین آدمهایی مارکدار است که لباس زیر کهنه و سوراخ میپوشند

دنیا چقدر کوچک می شود آن لحظه که سخت مرا در آغوشت می فشاري

روزی وسعت دلم پهنایی نداشت اما امروز دلم در دستان کوچکم جای می گیرد

در یکی از مدارس مذهبی تهران معلم داشته در نمازخانه صحبت میکرده و یکی از بچه های کلاس اول دبستان از معلمش پرسیده مگر وقتی شیطان به آدم سجده نکرد، خدا او را از بهشت بیرون نکرد؟ معلم گفته بله همینطوره. شاگرد گفته پس چطور توانسته دوبارهوارد بهشت و آدم و حوا را گول بزند تا سیب را بخورند؟ معلم فقط سکوت کرده و هیچ چیزی برای گفتن نداشته. کسی جوابی دارد؟؟؟!!!...

نظرات شما عزیزان:
داشته هایت را دورت نچین دیوار مکن زیر پایت بگذار و پلکان کن
.gif)
.gif)
خوش به حال غنچه های نیمه باز
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک ،
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید ،
برگ های سبز بید ،
عطر نرگس رقص باد ،
نغمه شوق پرستو های شاد ،
خلوت گرم کبوتر های مست...
نرم نرمک می رسد اینک بهار ،
خوش به حال روزگار !
خوش به حال چشمه ها و دشت ها ،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها ،
خوش به حال غنچه های نیمه باز ،
خوش به حال دختر میخک - که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب.
خوش به حال من ، گرچه - در این روزگار -
جامه رنگین نمی پوشی به کام ،
باده رنگین نمی نوشی ز جام ،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت - از آن می که می باید - تهی یست
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم !
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب !
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ ؛
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک ،
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید ،
برگ های سبز بید ،
عطر نرگس رقص باد ،
نغمه شوق پرستو های شاد ،
خلوت گرم کبوتر های مست...
نرم نرمک می رسد اینک بهار ،
خوش به حال روزگار !
خوش به حال چشمه ها و دشت ها ،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها ،
خوش به حال غنچه های نیمه باز ،
خوش به حال دختر میخک - که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب.
خوش به حال من ، گرچه - در این روزگار -
جامه رنگین نمی پوشی به کام ،
باده رنگین نمی نوشی ز جام ،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت - از آن می که می باید - تهی یست
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم !
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب !
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ ؛
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
دل وحشت زده در سینه من میلرزید
دست من ضربه به دیوار زندان كوبید
آی همسایه زندانی من
ضربهی دست مرا پاسخ گوی
ضربه دست مرا پاسخ نیست
تا به كی باید تنها تنها
وندر این زندان زیست
ضربه هر چند به دیوار فرو كوبیدم
پاسخی نشنیدم
سال ها رفت كه من
كردهام با غم تنهایی خو
دیگر از پاسخ خود نومیدم
راستی هان
چه صدایی آمد؟
ضربهای كوفت به دیواره زندان، دستی؟
ضربه میكوبد همسایه زندانی من
پاسخی میجوید
دیده را میبندم
در دل از وحشت تنهایی او میخندم !!
دست من ضربه به دیوار زندان كوبید
آی همسایه زندانی من
ضربهی دست مرا پاسخ گوی
ضربه دست مرا پاسخ نیست
تا به كی باید تنها تنها
وندر این زندان زیست
ضربه هر چند به دیوار فرو كوبیدم
پاسخی نشنیدم
سال ها رفت كه من
كردهام با غم تنهایی خو
دیگر از پاسخ خود نومیدم
راستی هان
چه صدایی آمد؟
ضربهای كوفت به دیواره زندان، دستی؟
ضربه میكوبد همسایه زندانی من
پاسخی میجوید
دیده را میبندم
در دل از وحشت تنهایی او میخندم !!
Sara jan....Moafagh Perooz va Salamat bashi....Saita zibae dary...Maro az yad nabar
برچسبها:
نوشته شده در5 / 10 / 1389برچسب:, ساعت
18:5توسطسارا| 4 راز
آخرين مطالب
Design By : Rihanna |