همراز

تا خدا هست به غم وعده ی این خانه مده . . . !

 

 

 

                           امروز تولدمه...تولدم مبارك

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در30 / 11 / 1389برچسب:,ساعت 12:25توسطسارا|

 

 

ماشين عروس ساده‌‌ي ساده بود

يك شاخه گل مي تواند براي بعضي ها

خاطرات تلخي را زنده كند...

 

 

می گوید

کلمات گاهی بار معنایی خود را از دست می دهند

این روزها "دوستت دارم" ها

دیگر قلب کسی را به تپش وا نمی‏دارد

و گونه کسی را سرخ نمی‏کند

می گویم

مشکل از دوست داشتن نیست

مشکل از تکرار است

 

 

دوستانش می پرسیدند چرا از دختر دوری می کند؟

هر گز نتوانست برایشان بگوید

که دل به فاحشه ای باخته

 

دل که تنگ باشد دیگر مرد و زن ندارد

اشک می دود تا گوشه چشمانت

و سُر می خورد روی گونه ها

دل که تنگ باشد

تنهایی اتاقت را با خدا 

 

 هم تقسیم نمی کنی

 

 

این روزها فهمیدن زبان مادری سخت شده است

قبلتر ها وقتی می گفتند: دوستت دارم

معنی فارسی اش ساده بود

اما حالا "دوستت دارم" هزار معنی مختلف می دهد

الا دوست داشتن

 

 

گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم

فضای اتاق برای پرواز کافی نبود...

 

 

"دوستت دارم" ولنتاین میخواهی، "دوستت دارم" های ایران!

چنان "دوستت دارم" می گویند، که اگر نمی گفتند بهتر بود...

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در25 / 11 / 1389برچسب:,ساعت 16:54توسطسارا|

 

 
همیشه از فاصله ها

گله میکنیم

شاید یادمان رفته

که در مشق های کودکی

برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود
 
 
 وقتی خدا مشکلت رو حل میکنه به تواناییش ایمان داری،
وقتی حل نمیکنه به تواناییت ایمان داره...
(عیسی مسیح)
 
 
 
دردهای کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد لال می شود آدم...
  
                                
 (رنه دكارت)

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در22 / 11 / 1389برچسب:,ساعت 14:45توسطسارا|

 

 

ما آنقدر پشت نقاب خوب بودن خود را پوشانده ایم 

 که از احساس های واقعی مان بی خبریم

 

همه این ها ٬می گذرند .همه اشان.

با آن چه کنم که سالهاست مانده؟!با یادت.

 

یاد انسان را بیمار می کند.

 

 
 

 

گفتم تو شيرين مني -- گفتي تو فرهادي مگر؟

گفتم خرابت ميشوم -- گفتي تو ابادي مگر؟

گفتم ندادي دل به من -- گفتي تو جان دادي مگر؟

گفتم ز كويت ميروم -- گفتي تو آزادي مگر؟

گفتم فراموشم نكن -- گفتي تو در يادي مگر؟

گفتم خاموشم سالها -- گفتي تو فريادي مگر؟

گفتم كه بربادم مده -- گفتي نبر بادي مگر؟

 
 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در7 / 11 / 1389برچسب:,ساعت 11:21توسطسارا|

 

 

اگر به من نزدیک می شوی
ای بدنت را دور بینداز...
من نوازش های روح تو را می خواهم...

 


نگاهت رنج عظیمی است، وقتی بیادم می‌آورد

که چه چیزهای فراوانی راهنوز به تو نگفته‌ام .

(آنتوان سنت اگزوپری)

 

عفت در زن مانند شجاعت است در مرد،

من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نا نجیب.

*ناپلئون بناپارت*

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب


در دلم هستي و بين منو تو فاصله هاست...

 

جا مانده است چیزی...

جایی...

که هیچ گاه دیگر هیچ چیز...

جایش را پر نخواهد کرد...

نه موهای سیاه و نه دندان های سفید...

وقتی عقیده... عقده خوانده شود...

و نور چراغ در آب... مهتاب تلقی...

و متانت زمین زیر برف یخ می زند...

نان از یتیم خانه می دزدیم و می فهمیم دزد اشتباه چاپی درد است!

                                                                                  حمید مصدق

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در3 / 11 / 1389برچسب:,ساعت 23:0توسطسارا|


آخرين مطالب

Design By : Rihanna